ز بس با خویش بردم آرزوی سرمه سا چشمی
ز خاکم هممچو نرگس سرزند هر سبزه با چشمی
ز ضعف تن شدم چون سوزنی تا رفتم از کویش
هنوزم هست از سر زندگیها بر قفا چشمی
به راه انتظار ناوک او در لحد باشد
بسان شمع با هر استخوان من جدا چشمی
سیه ماریست گویی خنجرش از بس کمین خواهی
سیه کرده است از هر حلقهٔ جوهر به ما چشمی
بود چون مجلس تصویر از دل مردگی جویا
به هر بزمی که نبود با نگاهی آشنا چشمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.