گنجور

 
جویای تبریزی

از برم دل می برد هر دم به رنگ تازه ای

دلبر نازک نهالی، شوخ و شنگ تازه ای

تازجوش بولهوس رنگش با باد شرم رفت

ریخت بر روی هوا طرح فرنگ تازه ای

ترک چشم مست او در هر مژه بر هم زدن

با دل عشاق ریزد رنگ جنگ تازه ای

ترک چشم او ز هر مژگان بهم سودن بریخت

بر دل غمدیده یک ترکش خدنگ تازه ای

می دهد جویا ز هر جامی که بر لب می نهد

گلشن امید ما را آب و رنگ تازه ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode