گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
باد چون سایه ز پا افتاده این دیوارها
مستم و دریوزه دارم وجه می گو محتسب
تا بگرداند مرا گرد همه بازارها
کار من میخواری و بارم سبوی می کشیست
بار من باشد دگر کار آزمودم بارها
گرنه با زلف رساند سلسله پشمینه پوش
تار و پود خرقه اش باشد همه زنارها
گر به دست راست جامی سبحه دارد جام می
برکفش نه کو به دست چپ کند این کارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
[...]
پادشه باید که باشد همچو کرگس با خبر
زانچه افتاده ست گرداگرد او مردارها
نی چو مرداری که گردش صف کشیده کرگسان
تیز کرده بهر نفع خود بر او منقارها
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.