گنجور

 
جامی

از لعل تو عمت العطایا

وز زلفت تو دامت البلایا

بی پیروی سگان کویت

صارت خطواتنا خطایا

بی روشنی فروغ رویت

اضحت غدواتنا عشایا

شهرت طلبان نامجو را

یاد تو نشانده در زوایا

پای طلبم به ره شکستی

مطلوب تو زین چه بود آیا

یا پای مرا درست گردان

یا سوی من شکسته پاآ

داد دل جامی از جداییست

داد دل او بده خدایا