گنجور

 
جامی

ابر تنک زند به زمین نرم نرم آب

نی گرد و نی گل است نه سایه نه آفتاب

در کوه جام لاله پر از شبنم سحر

در دشت فرش سبزه تر از رشحه سحاب

وقت است اگر پیاده به صحرا برون رویم

دست از عنان ندیده عنا، پای از رکاب

همره بریم رغم سفیهان شهر را

ز اسباب عیش هر چه شمارد خرد صواب

با چند یار پاک ضمیر لطیف طبع

صافی دل لطیفه شناس دقیقه یاب

آمیزگارتر به هم از شیر با شکر

پیوند جویتر به هم از نقل با شراب

نی تلخ رانده بر لب شیرینشان مزاح

نی چین فکنده در خم ابرویشان عتاب

ور دلبری لطیف نماید ز غیب روی

چون ماه بی نقاب و چو خورشید بی حجاب

گاهی به آن غمزه خونریز در جدل

گاهی به این لعل شکربار در خطاب

آن خود عطیه ایست که در فصلها سخن

نتوان ادای شکر وصولش به هیچ باب

جامی دهان ببند که سرد آید این نفس

اکنون که صبح شیب دمید از شب شباب

اینها همه سراب و تو بسیار تشنه ای

بگذر که تشنگی تو ننشاند این سراب

خود را فکن به قعر محیطی که موج آن

بحر دو کون را ننهد قدر یک حباب

 
 
 
رودکی

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

عنصری

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

مسعود سعد سلمان

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه