گنجور

 
جامی

دی آن چه شکل بود که از ره برآمدی

بر دیده جلوه کردی و در جان درآمدی

رفتی و بود روی تو از مهر و ماه به

منت خدای را که ازان بهتر آمدی

بیمار بودم از غم هجران طبیب وار

پا رنجه ساختی و مرا بر سر آمدی

تا جان دمی به قالب جان داده فراق

همچون مسیح با دم جان پرور امدی

رفتار تو ز خسته دلان جان همی برد

جانها فدات بر روش دیگر آمدی

نبود به راه تو ز لطافت نشان پای

گویی فرشته وار به بال و پرآمدی

جامی نوشت بهر تو دیوان خود چو دید

کز خیل نو خطان همه سردفتر آمدی