گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

گرفت خاطرت از عاشقان شیدایی

که زود می روی ای جان و دیر می آیی

زمان وصل بسی کوته است و هجر دراز

دگر نماند درین محنتم شکیبایی

برون فتاد دلم بی رخت ز پرده صبر

روا مدار که کارم کشد به رسوایی

مرا چه طاقت روی تو دیدن از نزدیک

بس اینکه گوشه برقع ز دور بنمایی

به آستان توام همچو در ستاده به پای

به گوش حلقه خدمت به هر چه فرمایی

مکن به نکته شیرین چو طوطیم تحسین

که من ز لعل لبت دارم این شکر خایی

به کوی زاهدی آسودگی مجو جامی

قدم برون نه ازین کوی تا بیاسایی