بر اوج حسن چون خورشید فردی
ولی هرگز به گرد ما نگردی
ازانم چون شفق در خون که بی تو
نهاده ست آفتابم رو به زردی
شود طی بر دعاهای تو یکسر
اگر طومار عمرم در نوردی
ز خوان عشق تو جز غم نخوردم
غم غمخوارگان هرگز نخوردی
ز سر تا پا همه دردم ز هجران
بیا جانا که تو درمان دردی
به مردی بار غمهایت کشیدم
نکردی هرگزم تحسین که مردی
پشیمان گشتن از آزار جامی
چه سود اکنون که کردی آنچه کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گویندت چرا زنهار خوردی
چرا بشکستی آن پیمان که کردی
یقینم حاصله که هرزه گردی
ازین گردش که داری برنگردی
بروی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی
چه کرد این بنده جز آزادمردی
که گرد خاطر او برنگردی
به دل گفتی نخواهم جست، جستی
جفا گفتی نخواهم کرد، کردی
همه بر حرف هجران داری انگشت
[...]
مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشاب گردی
همه عمر او نخفتی و نخوردی
که تا در هر شبی ختمی نکردی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.