بیا بیا که صدای درای و بانگ حدی
همی دهد خبر از قرب هودج لیلی
بیا بیا که اگر با تو نیم جانی هست
به پیش هودج لیلی نثار آن اولی
بغیر عشق مرا نیست دعویی به جهان
خدا گواست که من صادقم درین دعوی
جمال یار در اغیار کی توانی دید
نکرده چشم شهود از غبار غیر جلی
صفای مشرب رندان چه سود زاهد را
نیافت بهره ز مرآت دیده اعمی
سماع قول الست از خودم چنان بربود
که باز می نشناسم الست را ز بلی
ز ذوق عشق چو خالی بود سخن جامی
چه سود جودت لفظ و غرابت معنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به عشق و عشقورزی اشاره دارد و از جذابیت و زیبایی معشوق سخن میگوید. او به شنونده دعوت میکند تا به نزد لیلی بیاید و از عشقش رونمایی کند. شاعر بیان میکند که عشق او هیچ دعوی دیگری در دنیا ندارد و خداوند گواه صداقت او در بیان این عشق است. همچنین اشاره میشود که زیبایی یار را نمیتوان در غیر او یافت و این عشق تنها در پرتو عاشق میباشد. رندان و زاهدان نیز در این مساله مختلف هستند و شاعر عشق را برتر میداند، چرا که صرفاً علمی یا لفظی ارزشمند نیست، بلکه باید از ذوق و احساس سرچشمه بگیرد.
هوش مصنوعی: بیا و توجه کن که صدای در و نداهایی که میشنوی، خبر از نزدیک بودن مسیر لیلی میدهد.
هوش مصنوعی: بیا و پیش من بیا، چون اگر هنوز جان ناقصی در من وجود دارد، آن را به پای هودج لیلی نثار میکنم.
هوش مصنوعی: جز عشق، هیچ ادعایی در جهان ندارم. خدا گواه است که در این ادعا صادق هستم.
هوش مصنوعی: اگر چشم حسّیات به غیر از زیبایی محبوب دلربا عادت کرده باشد، هرگز نمیتوانی جمال او را در دیگران مشاهده کنی. تو تنها با چشم دل میتوانی زیبایی او را ببینی و اگر آلودگیهای دنیایی مانع دید تو شود، نمیتوانی حقیقت زیبایی او را درک کنی.
هوش مصنوعی: خوشی و صفای دورهمی رندان و راحتطلبان، برای زاهد چیزی ندارد، زیرا او که نابینا است نمیتواند از آینه بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: من به قدری تحت تأثیر قول الست قرار گرفتم که دیگر نمیتوانم فرق بین "هستم" و "بلی" را تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: وقتی سخن از شور و شوق عشق خالی باشد، داشتن واژههای زیبا و معانی پیچیده چه فایدهای دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشوشست دلم از کرشمهٔ سلمی
چنان که خاطر مجنون ز طرهٔ لیلی
چو گل شکر دهیم درد دل شود تسکین
چو ترش روی شوی وارهانی از صفری
به غنچهٔ تو شکر خنده نشانهٔ باده
[...]
فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی
بدین زره ببری و بدان ز ره ببری
چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟
سپاه نی ملکی نی ضیاع نی رمه نی
سخن شریفتر و بهتر است سوی حکیم
ز هرچه هست در این ره گذار بیمعنی
بدین سخن شدهای تو رئیس جانوران
[...]
مشوش است دلم از کرشمه سلمی
چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی
چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین
چو ترش روی شوی وارهانی از صفری
بغنچه تو شکر خنده نشئه باده
[...]
فراخت رایت ملک و ملک به علیین
کفایت ثقت الملک طاهربن علی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.