رخت را مه نخوانند اهل توجیه
که روشن نیست چندان وجه تشبیه
مکن از خوان وصلت منع سایل
که خارج باشد از قانون توجیه
غمت با دل دو حرف آمد ز یک جنس
که آن مدغم بود وین مدغم فیه
اگر حاجت به شمع افتد شبت را
ز جان رشته دهم وز چشم و دل پیه
چه سان آیم برون از تیه عشقت
که موسی بود سرگردان درآن تیه
چوها چشم همه کردم بدین حرف
تورا بر انتظار خویش تنبیه
مس خود را مکن جامی زراندود
که پیش ناقدان خوش نیست تمویه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را عمری کشید این غول در تیه
بکن با غول خود بحثی به توجیه
من استضعفت لاتغلظ علیه
من استأسرت لاتکسر یدیه
ز نابینایی آمد راه تشبیه
ز یک چشمی است ادراکات تنزیه
مکن چون بندگان ره گم درین تیه
که دانا گفته است الحر یکفیه
به علم و قدرت و اطلاق تنزیه
مقید شد به وهم اهل تشبیه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.