مه ترکی زبان من نداند فارسی چندان
چو گویم بوسه ده مشکل نهد بر فارسی دندان
پریرم بود در دل شوق او چندان که می مردم
چو آمد دی دو چندان گشت و هست امروز صد چندان
ز غیرش دیده دربستم مکن گو جا به دل هر بت
که این شهریست از آمد شد بیگانه دربندان
چه حاصل گر شد از سندان دلهایش تنم حلقه
چو نگشاید دری بر روی من زین حلقه و سندان
نه یوسف داشت تنها محنت زندان که چون یوسف
به زندان رفت بی او بر زلیخا شد جهان زندان
من ابر نوبهارم او گل خندان عجب نبود
اگر باشم به باغ دهر من گریان و او خندان
بتان فرزند و جامی نیست جز یعقوب غمدیده
که مشعوف جمال یوسف است از جمله فرزندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عاطفه عمیق شاعر نسبت به محبوبش است. شاعر به زبان ترکی صحبت میکند و از سختی بیان احساساتش در زبان فارسی سخن میگوید. او با اشاره به شوق و اشتیاقش برای محبوب، میگوید که این احساسات او را به مرز مرگ کشانده است. شاعر به غم و اندوه ناشی از جدایی از محبوب اشاره میکند و او را نظیر یوسف در زندان میداند، که به تنهایی با درد و رنج مواجه است. در نهایت، او خود را مانند ابر بهاری توصیف میکند و محبوبش را مانند گلی خندان، با اشاره به غم خود در میان شادیهای دیگران. شاعر بر این باور است که دیگران مانند او غمگین و دلتنگ نیستند و در این بین تنها او است که به این حال و روز دچار شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مهری که به زبان ترکی صحبت میکند، به زبان فارسی تسلط چندانی ندارد. وقتی به او میگویم که بوسهای بدهد، برای او بیان کردن این درخواست به زبان فارسی دشوار است. به نوعی، نشاندهندهٔ تفاوت زبانها و دشواری ارتباط در میان آنهاست.
هوش مصنوعی: عشقم به او به حدی بود که نزدیک بود جانم را بگیرد، اما وقتی او آمد، این شوق و محبت به شدت بیشتر شد و امروز این احساس به حدی رسیده که غیرقابل وصف است.
هوش مصنوعی: چشمم را از دیگران بستهام، نکنید که هر بت و زیبایی در دل جا دارد، چرا که این شهر دربند آمده است و بیگانهای در آن نیست.
هوش مصنوعی: اگر قلبش به من پاسخ ندهد و درهای دلش بر روی من بسته باشد، چه فایدهای دارد که زنجیر یا سنگینی زندگی را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: یوسف تنها به خاطر زندان رنج نمیبرد، بلکه وقتی او به زندان رفت، زلیخا نیز به معنای واقعی زندگیاش در غم و اندوه گرفتار شد و دنیا برای او به یک زندان تبدیل شد.
هوش مصنوعی: من همچون ابر بهاری هستم و او مانند گلی است که لبخند میزند. عجیب نیست اگر در این باغ زندگی، من در حال اشک ریختن باشم و او در حال شادی و خندیدن.
هوش مصنوعی: بتان، فرزندان و جامی وجود ندارند جز یعقوب غمگینی که به زیبایی یوسف شاد شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدای او را همی دارد خداوند خداوندان
از او یابند کام دل همه خویشان و پیوندان
بنالد جان بدخواهان چو تیغ او شود خندان
چو شیران پیش اندر صف چو اندر وصف صد چندان
همی گیرد جهان یکسر بتیغ او هنرمندان
[...]
جهانداری جوان دولت سرافراز عدو بندان
ابوالحارث ملک سنجر خداوند خداوندان
نیاید در قلم یارا حدیث آرزومندان
اگر صد سال بنویسم بود باقی دو صد چندان
در این آتش که من هستم زمانی دشمنت بادا
که حالی آب گرداند وجودش گر بود سندان
نیم آن کز تو برگردم فراقم گر کشد یا نه
[...]
چه سان در حلقه آغوش گیرم شوخچشمی را
که از شوخی نگین را از نگین دان میکند بیرون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.