گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

ای رخ تو جنت اهل یقین

لعل تو سرچشمه ماء معین

پرده زلفت ز رخ افتاد دور

«ازلفت الجنة للمتقین »

متقی آنست که دامان دل

شست ز آلودگی کبر و کین

صیقلی عشق ز جانش زدود

زنگ تصاریف شهور و سنین

رخت به منزلگه اطلاق برد

رست ز قید خرد و عقل و دین

جسم تو جامی ز عجم مستمد

آمد و جانت ز عرب مستعین

جسم بهل جان شو و اسرار عشق

قل بلسان عربی مبین

 
 
 
ناصرخسرو

چند کنی جای چنین به گزین؟

چون نروی سوی سرائی جز این؟

چند نشینی تو؟ که رفتند پاک

همره و یارانت، هلا برنشین

چند کنی صحبت دنیا طلب؟

[...]

سنایی

بس که شنیدی صفت روم و چین

خیز و بیا ملک سنایی ببین

تا همه دل بینی بی حرص و بخل

تا همه جان بینی بی کبر و کین

زر نه و کان ملکی زیر دست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

حیف بود سفتن لعلی چنین

جز بستایشگری رکن دین

مولانا

آمده‌ای بی‌گه خامش مشین

یک قدح مردفکن برگزین

آب روان داد ز چشمه حیات

تا بدمد سبزه ز آب و ز طین

آن می گلگون سوی گلشن کشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه