مهر رخسار تو دارم که جفای تو کشم
لطف بالای تو بینم که بلای تو کشم
بر زمین پای تو حیف است امان ده که نخست
پرده دیده و دل در ته پای تو کشم
تنم از ضعف چو مویی شد و خواهم به غلط
هر دمش در شکن زلف دوتای تو کشم
تا نیابد به تو کس راه اگر بتوانم
سوری از کوه بلا گرد سرای تو کشم
حلقه دم سگانت به من ارزانی باد
تا که در گردن جان طوق وفای تو کشم
چون نهی رو به جدایی ز قفا زلف کشان
من به هر گام صد افغان ز قفای تو کشم
گفته ای چند کشی رنج و غم من جامی
هیچ غم نیست ز رنجی که برای تو کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند عرش که او غاشیهٔ من بکشد
چون به دل غاشیهٔ حکم و قضای تو کشم
بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل چو بلای تو کشم
من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم؟
دیده حمال کنم بار جفای تو کشم؟
ملک الموت جفای تو ز من جان ببرد
چون به دل بار سرافیل وفای تو کشم
چه کند عرش که او غاشیهٔ من نکشد؟
[...]
من که باشم که بتن رخت وفاء تو کشم
دیده حمّال کنم بار جفاء تو کشم
بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم
شاخ عزّ رویدم از دل که بلاء تو کشم
صد ازین جور و جفا گر ز برای تو کشم
همچنان سر همه در پای رضای تو کشم
بس غم و درد که از جور تو بر جان منست
این همه درد به امّید دوای تو کشم
تو جفا بر من بیچاره روا می داری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.