گنجور

 
جهان ملک خاتون

صد ازین جور و جفا گر ز برای تو کشم

همچنان سر همه در پای رضای تو کشم

بس غم و درد که از جور تو بر جان منست

این همه درد به امّید دوای تو کشم

تو جفا بر من بیچاره روا می داری

تا کی این بار ستمها ز جفای تو کشم

یک نفس بیش مرا نیست زمانی سوی ما

بگذر ای دوست که این لاشه به پای تو کشم

من ز رای تو نگردم اگرم سر برود

گر نفس برکشم ای دوست برای تو کشم

تا کی ای دل ز غم خویش مرا خوار کنی

تا کی آخر من دل خسته بلای تو کشم

عافیت خواستم و گوشه ی درویشی و فقر

ای خوش آن روز مگر روز جزای تو کشم

چون جهان را نبود هیچ وفایی و ثبات

پس چرا این همه محنت به وفای تو کشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

چه کند عرش که او غاشیهٔ من بکشد

چون به دل غاشیهٔ حکم و قضای تو کشم

بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم

شاخ عز رویدم از دل چو بلای تو کشم

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
سنایی

من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم؟

دیده حمال کنم بار جفای تو کشم؟

ملک الموت جفای تو ز من جان ببرد

چون به دل بار سرافیل وفای تو کشم

چه کند عرش که او غاشیهٔ من نکشد؟

[...]

میبدی

من که باشم که بتن رخت وفاء تو کشم

دیده حمّال کنم بار جفاء تو کشم

بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم

شاخ عزّ رویدم از دل که بلاء تو کشم‌

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
جامی

مهر رخسار تو دارم که جفای تو کشم

لطف بالای تو بینم که بلای تو کشم

بر زمین پای تو حیف است امان ده که نخست

پرده دیده و دل در ته پای تو کشم

تنم از ضعف چو مویی شد و خواهم به غلط

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه