گنجور

 
جامی

از در صومعه آن به که قدم بازکشیم

خرقه ها در نظر شاهد طناز کشیم

چند ناخوش منشان بر سر ما ناز کنند

نازنینی به کف آریم و زو ناز کشیم

سرکه کردیم بسی پیش ریا کیشان پست

در ته پای یکی سرو سرافراز کشیم

هر چه مخزون نهانخانه صدق است و نیاز

در ره مغبچه خانه براندازکشیم

عشق بازیم به زیبا صنمی پاک سرشت

به که بازیچه این چرخ دغاباز کشیم

مطربی گر ندهد دست سوی باغ رویم

باده بر نغمه مرغان نواساز کشیم

هست قحط می و شاهد به خراسان جامی

خیز تا رخت به محروسه شیراز کشیم