گنجور

 
جامی

ای دل متاع جان به لب لعل یار بخش

نقد خرد به جام می خوشگوار بخش

آورد باد بوی بهار از چمن چو گل

اوراق علم و فضل به باد بهار بخش

وصف جمال عشق یکی و یگانگیست

حاشا که جا کند به دلی با هزار بخش

من عذر جرم عشق نمی خواهم ای ادیب

جرم مرا به ساقی مشکین عذار بخش

سوزان ز خامی خودم ای عشق پخته کار

این خام را ز آتش خود یک شرار بخش

بنمای رخ که منتظر جان سپردنم

جان مرا خلاصی ازین انتظار بخش

جامی به مزد کار نه عشق است کار کن

پس مزد کار را به خداوند کار بخش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode