آن که بر خیل بتان ساخت خدا پادشهش
سرمه اهل نظر باد غبار سپهش
شرمسارم که چو آمد به سرم قاصد او
برنیامد ز تنم جان که فشانم به رهش
حسن قاصد چو به مقصودی شه خاص بود
کی سزد چشم گدایان که شود جلوه گهش
چون رسد جلوه کنان کوکبه حسن ایاز
بجز از دیده محمود نشاید نگهش
دیده اهل غرض باد چو کافور سفید
تا نبینند به آن خال معنبر سیهش
گر دلم را بشکافد چو گل آن غنچه دهان
یابد از شوق خود آغشته به خون ته به تهش
نیست جز قول زبان هیچ گنه جامی را
آه اگر درنگذارند کریمان گنهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. شاعر به خدایان و زیباییهای فرشتگان اشاره میکند و احساس شرم و ناتوانی خود را در ابراز عشق بیان میکند. او میگوید که زیباییهای فرشتهای خاص، فراتر از حد انتظار است و تنها چشمان خاصی میتوانند آن را ببینند. شاعر همچنین به شوق و عشق عمیق خود اشاره میکند و متذکر میشود که در دل عاشق، اگرچه ممکن است درد و رنج باشد، اما این عشق او را زنده و سرشار از شوق میکند. در نهایت، او میگوید که تنها کلام است که میتواند عشق را بیان کند و آرزو میکند که سخاوت عاطفی بتواند گناهان عاشق را ببخشد.
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر دل آنانی که به چشمپوشی و عشق مشهورند، خداوند او را صاحب قدرت و حکومت ساخته، همواره در نظر اهل بصیرت، با ارزش و گرانقدر خواهد بود و جنبهای از اعتبار و عظمت را دارد.
هوش مصنوعی: من شرمندهام که وقتی او به سراغم آمد، پیامآورش از جانم برنخاست تا جانم را به پای او بریزم.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی خاصی به مقصدی میرسد، آیا مناسب است که چشمهای گدایان از آن زیبایی انتظار داشته باشند که در برابرشان ظاهر شود؟
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و جلوههای درخشان ایاز نمایان شود، فقط محمود قادر به دیدن آن زیبایی است و کسی دیگر نمیتواند آن را ببیند.
هوش مصنوعی: چشمهای افرادی که نیّتهای سوء دارند مانند کافور سفید است، چون نمیخواهند لکهی سیاه و عمیق آن خال معنوی را ببینند.
هوش مصنوعی: اگر دل من را بشکافند، مانند گلی خواهد شد که آن غنچه از عشق خود، به قطرات خون آغشته است.
هوش مصنوعی: تنها سخن زبان است که گناه کسی را نمیسازد؛ آه اگر این سخن را در نظر نگیرند، کریمان هم گناه آن شخص را نخواهند بخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش
لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش
من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل
[...]
آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش
میگدازد جگر شیر ز طرز نگهش
از بدآموزی آن غمزه نمیگردد سیر
ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش
دو جهان گشته به حسنی که اکر در عرصات
[...]
دهر پرفتنه و شورست ز چشم سیهش
داری از چشم بد خلق خدایا نگهش
هرکه را باعث عصیان و خطا عشق شود
ملک از رشک بسوزد که نویسد گنهش
پر مگو خواجه که عشرتگه ما روشن ازوست
[...]
نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش
دار از چشم بد خلق خدایا نگهش
جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر
که برانند و ندانند چه باشد گنهش
نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی
[...]
دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش
بخت اگر دست دهد دست من و دامن او
چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش
چشم امید بپوشان ز غبار خط او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.