لله الحمد آن جان و جهان آمد باز
شادمانی به دل آرام به جان آمد باز
گرچه از صحبت ما جنگ کنان کرد کنار
شیوه صلح گرفته به میان آمد باز
جان شیرین به تن مرده چه سان باز آید
سوی عشاق جگرخسته چنان آمد باز
سوی ما کز غم او مرغ خزانی بودیم
همچو گل جلوه کنان خنده زنان آمد باز
بست بر اهل غرض راه سخن شکر خدا
کآشکار از بر ما رفت و نهان آمد باز
بس مسافر که ازان کوی ره کعبه گرفت
کعبه را دید و به آن کوی روان آمد باز
گفت در هند حسن گفته جامی چو شنید
کز عدم خسرو شیرین سخنان آمد باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از درد فراق تو به جان آمد باز
جانم از شوق وصالت به فغان آمد باز
مژده ی وصل تو ناگه به جهان دردادند
جان پژمرده ز مهرت به جهان آمد باز
حال دلدار دلم خواست که معلوم کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.