شمارهٔ ۲۳۱
سوار من که غبار رهش به ماه رسید
نشسته گرد به رخ چاشتگه ز راه رسید
چو مه به موکب سیاره بود شبگیرش
ولی جریده چو خورشید چاشتگاه رسید
پناه ساخته خورشید را به مشکین چتر
به فرق راه نشینان بی پناه رسید
ز کوس شاهی و بانگ سپاهیش برخاست
خروش و ولوله از شهر و کو که شاه رسید
سرم ز طارم عزت به خاک پاش فتاد
ز آستان مذلت به صدر جاه رسید
نکرده دعوی عشقش هنوز سینه به آه
ز اشک سرخ من از هر مژه گواه رسید
چه نعره ها که برآمد ز صوفیان از ذوق
چو نظم دلکش جامی به خانقاه رسید
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...