رنگ رخت ز تاب تب ای سیمبر شکست
رنگ شکسته ات دل اهل نظر شکست
هنگامه ساخت مه شب از انجم ولی چو دید
هنگام صبح روی تو هنگامه برشکست
بستی به قصد فرقت من بر میان کمر
بنشین که پشت طاقت من از کمر شکست
رخساره خوی فشان به گلستان درآمدی
لطف رخ تو رونق گلهای تر شکست
هر شیشه امید که تدبیر عقل ساخت
سنگ جفای عشق تو در یکدگر شکست
رفتم که گل به باغ شود مرهم دلم
صد نشترم ز خار غمت در جگر شکست
قدر شکر شکست خط سبز بر لبت
طوطی ندیده کس که بدینسان شکر شکست
جامی چو یافت خانه خود را تهی ز تو
دیوار کند و بام بیفکند و درشکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف درد و رنج ناشی از دوری معشوق و زیباییهای اوست. شاعر به تصویر کشیدن احساسات عمیق عاشقانه خود میپردازد و میگوید که رنگ و حال خود را به خاطر جدایی معشوق از دست داده است. او به تاثیر زیبایی معشوق بر طبیعت و احساساتش اشاره میکند و سفر عشق را به عنوان مملو از درد و سختی توصیف میکند. با بیانی زیبا و شاعرانه، او احساساتش را از جدایی، غم و اندوه بیان کرده و نشان میدهد که عشق میتواند هم شیرین و هم تلخ باشد.
هوش مصنوعی: رنگ روی تو از شدت ناراحتی و عشق، به شدت کمرنگ و خراب شده و این رنگ باخته، دل کسانی را که اهل نظر و بصیرت هستند، میشکند.
هوش مصنوعی: در شب، ستارهها جویای جذبهی ماه بودند، اما وقتی صبح فرارسید و چهرهی تو نمایان شد، آن شور و حال شب به کلی از بین رفت.
هوش مصنوعی: تو برای دوری از من، بر کمر خود فشار میآوری؛ اما من، به خاطر تحمل این درد، دیگر تاب و توان ندارم.
هوش مصنوعی: به باغ گل رفتی و با زیباییات شکوفهها را سرسبزتر کردی و چهرهات مانند گلی تازه جلوهگر شد.
هوش مصنوعی: هر امیدی که با تدبیر و عقل بنا شده بود، به واسطه سنگین بودن بیوفایی عشق تو، در هم شکست.
هوش مصنوعی: من به باغ رفتم تا با گلها دل خود را تسکین بدهم، اما دردهای ناشی از خار غمت بر جگرم زخم زده است.
هوش مصنوعی: قدر شکر آنقدر مهم و ارزشمند است که هیچ طوطیای نتوانست چنین شکری را بیاموزد و درک کند. حلاوت و زیبایی این تجربه را کسی به اندازه تو نمیتواند دریابد و وصف کند.
هوش مصنوعی: وقتی جامی خانهاش را بدون تو بیاهمیت میبیند، دیوارها را خراب میکند، سقفش را فرو میریزد و در را میشکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن رخ نگر کزومه گردون سپر شکست
وان خط نگر که بر ورق عمر در شکست
سوگند خورده بود که عهد تو نشکنم
این بار خود بر غم دلم بیشتر شکست
کارم چو زلف خود همه در یکدگر فکند
[...]
از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
چون شاخ نازکی که ز جوش ثمر شکست
چون تیغ آب جوهر من شد زیادتر
چندان که روزگار مرا بیشتر شکست
جای شراب عشق نگیرد شراب عقل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.