گنجور

 
جامی

این خانه چه خانه ست پریخانه چین است

پر حور یکی غرفه ز فردوس برین است

درآب و گل این لطف تصور نتوان کرد

از طارم چرخ آمده برجی به زمین است

قصر ارم آن کش به جهان مثل نیابند

گویند چنین است ولیکن نه چنین است

این بقعه نگین دور افق حلقه خاتم

وین خانه پر نقش در او نقش نگین است

پیداست دراو صورت هر معنی پنهان

گویا دل روشن شده اهل یقین است

از نور درون حاجت خورشید ندارد

خورشید برون وی ازان خاک نشین است

بر صف نعالش فلک از بس که جبین سود

تابان شده چون نعل هلالش ز جبین است

در فرش وی از سقف نماید همه نقشی

هرکس که درآن آینه بیند همه بین است