زهی جمال تو خورشید آسمان شهود
تویی بدیع ترین نقش کارگاه وجود
به شرح سر جمالت بود ترانه چنگ
ز شوق بزم وصالت بود ترنم عود
چه کار آمدنی من اگر نبودی تو
غرض ز بودن من دیدن جمال تو بود
همیشه کلک حقایق نگار در کف توست
به آن کلیدگشایی در خزانه جود
گشا نقاب که آن کز سجود آدم روی
بتافت پیش تو خواهد نهاد سر به سجود
حسود از لب تو کامیاب و من محروم
چو من مباد کسی در جهان به کام حسود
بس است از دو جهان سود جامی این دولت
که روی صدق و ارادت بر آستان تو سود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش جمال و زیبایی معشوق پرداخته است. شاعر از وجود معشوق به عنوان خورشید آسمان و زیباترین نقش در هستی یاد میکند و میگوید که وجود او دلیل زندگیاش است. او به توصیف احساسی که در بزم وصال معشوق دارد و لذتی که از دیدن او میبرد، میپردازد. همچنین شاعر بر این نکته تأکید میکند که تمام حقایق و زیباییها در دستان معشوق است و هر کس که زیبا را میبیند، باید سر به سجود او بگذارد. در نهایت، او از حسادت دیگران به خاطر زیبایی معشوق گله میکند و آرزو میکند که هیچکس مانند او دچار حسادت نشود.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند خورشید در آسمان است و تو بهترین و نوینترین نقش در کارگاه هستی هستی.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی تو باعث شده تا چنگ (ساز موسیقی) به سرود و شادی بپردازد و عود (ساز دیگر) نیز با صدای دلنشین خود عشق و شوق بزم وصالت را تجلی بخشد.
هوش مصنوعی: زندگی من هیچ ارزشی نداشت اگر تو در آن نمیبودي. هدف من از وجود، فقط دیدن زیبایی تو بود.
هوش مصنوعی: همواره رازهای حقیقت در دستان تو قرار دارد، به شرطی که با آن کلید، در خزانه generosity (بخشش یا فراوانی) را بگشایی.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا آن روی زیبا که در هنگام عبادت آدم بر افروخته شد، سرش را به نشانه احترام و خضوع قبالت بگذارد.
هوش مصنوعی: حسود از زیباییها و ناز تو بهرهمند شده و من از آن بینصیب ماندهام. ای کاش در این دنیا کسی مثل من، که از حسادت دیگران آسیب میبیند، وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: این دنیا و آن دنیا برایم کافی است، چرا که داشتن جرعهای از حقیقت و محبت تو برای من ارزشی بینظیر دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.