ز لعلت آن ز وی قدر شکر هیچ،
ندارم رنگ جز خون جگر هیچ
به گرد آن میان گشتم کمروار
بسی، وز وی ندیدم جز کمر هیچ
دهانت نیست جز هیچ و میان نیز
وز ایشان کار عاشق هیچ بر هیچ
چو خوشخاطر نشینی با رقیبان
نباشد عاشقان را زین بتر هیچ
چو آرم تحفهٔ جان پیش چشمت
نماید مختصر، وان مختصر هیچ
نبینی آب چشم و روی زردم
نباشد پیش شاهان سیم و زر هیچ
لب لعل و دهانْ هیچ است و جامی
همین لعل لبت خواهد، دگر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ
به همّت یارییی خواهم دگر هیچ
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
دلم را در نظر آمد دهانت
[...]
زیان و سود عالم سر بسر هیچ
همین عشقست در عالم، دگر هیچ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.