گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست

دست بسیار است جان من بلی بالای دست

میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید

آری آری مایل پستیست همتهای پست

مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود

بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست

درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب

دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست

بود سینه منزل دل نیز لیکن تیر تو

چون رسید از ره گذشت از سینه و در دل نشست

پارسا مسکین زبیم دین خود از زلف تو

می هراسد همچو مرغ از دام و چون ماهی ز شست

وصف تو جامی رقم می زد نمودی خط سبز

خامه را بشکست از شرم و ورق را برشکست