پیش قدت دست خدمت بسته هر سروی که هست
دست بسیار است جان من بلی بالای دست
میل طوبی کرد زاهد گرچه بالای تو دید
آری آری مایل پستیست همتهای پست
مستی از میخانه می زد دست و می گفت این سرود
بت پرست از بت پرست و خودپرست از خود نرست
درشب هجران هجوم آورد بر من تاب تب
دل طپید از بیم و تن لرزید لیکن نبض جست
بود سینه منزل دل نیز لیکن تیر تو
چون رسید از ره گذشت از سینه و در دل نشست
پارسا مسکین زبیم دین خود از زلف تو
می هراسد همچو مرغ از دام و چون ماهی ز شست
وصف تو جامی رقم می زد نمودی خط سبز
خامه را بشکست از شرم و ورق را برشکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و شور و شوقی عمیق نسبت به معشوق است. شاعر به قدرت و تاثیر معشوق اشاره میکند و میگوید که هر کسی تحت تاثیر او قرار دارد. او از زاهدانی صحبت میکند که در عین داشتن نگاههای معنوی به پستیها تمایل دارند. همچنین اشارهای به مستی و شور و حال در میخانه دارد و به تضاد بین بتپرستی و خودپرستی میپردازد. در شب فراق، دل و جان شاعر تحت فشار و رنج هستند، ولی در عین حال، تیر عشق معشوق به دل او اصابت کرده و او را تسخیر کرده است. شاعر احساس ضعف و بیم از عشق را با توصیفاتی شگفت انگیز بیان کرده و نشان میدهد که چگونه زیبایی و جذبهٔ معشوق بر او اثر گذاشته است. در نهایت، توصیف معشوق به گونهای است که زندگی را برای شاعر پرمحتوا و پرشور میکند.
هوش مصنوعی: هر سروی که قد بلند و زیبایی دارد، به خاطر قد و جلال تو، ناچار دست به خدمت به تو دراز کرده است. جان من، بله، من هم در برابر تو تسلیم و در خدمت تو هستم.
هوش مصنوعی: زاهد که به دنبال کمال و نیکی است، اگرچه به زیباییها و بلندای روح اشاره میکند، اما در واقع او به چیزهای پایینتر و ناچیز تمایل دارد و همت او به سمت اهداف نامناسب و دون است.
هوش مصنوعی: مستی از میخانه به من رسیده بود و با آن سرود، میگفت که پرستش بتها از بتپرستان و خودپرستی از کسانی که فقط به خود اهمیت میدهند، نتیجهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در شب دوری، حس شوق و اشتیاق بر من چیره شد. قلبم از ترس بسیار تپش میزد و بدنم میلرزید، اما در عین حال، نبض زندگیام همچنان تند میزد.
هوش مصنوعی: دل خانهای برای عشق بوده، اما وقتی تیر عشق تو از راه رسید، از سینه عبور کرد و در دل جا گرفت.
هوش مصنوعی: پارسا و زاهدی که در زندگی خود سختی کشیده است، از عشق و زلف تو میترسد، همانطور که یک پرنده از دام میترسد و همانطور که ماهی از دستهای انسانی که آن را در آب میگیرد، میترسد.
هوش مصنوعی: توصیف تو مانند جامی بود که زیباییات را مینوشته است. وقتی قلم سبز به تو اشاره کرد، از حیا و شرم خود را شکست و ورق را نیز خراب کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.