گر هر حرام بودی چون باده مست کاره
همواره مست بودی شیخ حرامخواره
حاشا که باده نوشان ریزند جرعه بر وی
اندیشه های پنهان گر سازد آشکاره
عارف به کنج خلوت خاموش و سر عرفان
با این و آن مقلد گفته هزارباره
در قعر بحر ماهی بسته دهان و غوکان
بگشاده لب به دعوی بی معنی ازکناره
دیوانه وار واعظ گوید سخن پریشان
گرد آمده گروهی بر وی پی نظاره
سر رشته تعلق نگسسته صوفی از خود
بخیه زدن چه سودش بر دلق پاره پاره
گیرند چون شماره جامی مقلدان را
کن جهد آنکه باشی بیرون ازان شماره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد عالمان و مردم مذهبی میپردازد که فقط به ظاهر دین عمل میکنند و به عمق معانی آن نمیرسند. شاعر به مستی و حرامخواری اشاره میکند و نشان میدهد که عارفان واقعی در خلوتهای خود به شناخت عمیقتری از حقیقت میرسند. او همچنین به افرادی که فقط در ظاهر پیروی میکنند و در عین حال هیچ درکی از حقیقت ندارند، انتقاد میکند. در نهایت، او به لزوم تلاش برای خروج از جمع مقلدان و رسیدن به درک عمیقتر از دین و حقیقت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر هر چیزی که حرام است مانند شراب مستکننده بود، همیشه مست میبود آن شیخ که اهل حرام است.
هوش مصنوعی: نمیشود که کسانی که شراب مینوشند، بخواهند به اندیشههای پنهان خود جامهی عمل بپوشانند و آنها را آشکار سازند.
هوش مصنوعی: زاهد در یک گوشه خلوت و سکوت نشسته و پیغامهای معرفتی را مدام با دیگران تکرار میکند و به حواریون خود میآموزد.
هوش مصنوعی: در اعماق دریا، ماهیای با دهانی بسته وجود دارد و در عوض، جانداران دریایی دیگری که لبهایشان باز است، بیمعنا و بیمحتوا در حال صحبت و بحث هستند.
هوش مصنوعی: واعظ به طرز دیوانهواری سخنانی نامفهوم و بیربط میگوید و گروهی از مردم به تماشا و گوش دادن به او جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: صوفی که نتوانسته است وابستگیهای خود را کنار بگذارد، با دوختن لباس پارهاش به چه دردی میخورد؟
هوش مصنوعی: چون عدهای از پیروان، جامی را در دست میگیرند، سعی کن خارج از آن شمار قرار بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قربان آن بناگوش، وان برق گوشواره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره
مائیم و کهنه دلقی دلگیر از دو عالم
سر چون جرس کشیده در جیب پاره پاره
چون کار رفت از دست، گیرد سپهر دستت
[...]
بی برکت است چیزی، کان در شماره آید
یارب مباد هرگز، بوس ترا شماره!
پاکان این چمن را، پیرایه ساز قسمت
چون سرو داده یک دلق، آن نیز پاره پاره
بهر شکست توبه، صد آیه رهنمون شد
[...]
آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره
عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره
بیداریَم چه دانی، ای خفته، ای که شبها
ننشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره
جانان اگر نشیند یک بار در کنارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.