زلفت که رفت رونق مشک سیاه ازو
مشکین شود نفس چو برآریم آه ازو
دارد دل از عنایت تو چشم یک نگاه
چندین مدار چشم عنایت نگاه ازو
این مهر نیست ماه رخت کرد جلوه ای
عکسی گرفت آینه صبحگاه ازو
زندان اهل دل بود این کاخ زرنگار
خوشوقت عارفی که بدر برد راه ازو
زینسان که زلف تو سر چاه ذقن نهفت
بس مرد رهنورد که افتد به چاه ازو
چون ابر نوبهار به خاکم چو بگذری
خیزد فغان و آه به جای گیاه ازو
جامی اگر ز لطف تو عذر گناه خواست
لطفی نما و در گذران این گناه ازو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو
دل برده است و در پی جان است آه ازو
خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو
پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو
من بسته ام لب طمع، اما نگار من
دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!
عشق کریم سایه فکنده است بر سرت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.