لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

زلفت که رفت رونق مشک سیاه ازو

مشکین شود نفس چو برآریم آه ازو

دارد دل از عنایت تو چشم یک نگاه

چندین مدار چشم عنایت نگاه ازو

این مهر نیست ماه رخت کرد جلوه ای

عکسی گرفت آینه صبحگاه ازو

زندان اهل دل بود این کاخ زرنگار

خوشوقت عارفی که بدر برد راه ازو

زینسان که زلف تو سر چاه ذقن نهفت

بس مرد رهنورد که افتد به چاه ازو

چون ابر نوبهار به خاکم چو بگذری

خیزد فغان و آه به جای گیاه ازو

جامی اگر ز لطف تو عذر گناه خواست

لطفی نما و در گذران این گناه ازو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو

دل برده است و در پی جان است آه ازو

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
صائب تبریزی

خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو

پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو

من بسته ام لب طمع، اما نگار من

دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!

عشق کریم سایه فکنده است بر سرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه