ساغر مه نو باشد خالی شده مپسند آن
ناگشته مه نو پر نوری ندهد پنهان
نشکفت دلم تا تو بر من ندمیدی دم
بی باد بهار اری غنچه نشود خندان
عشق تو خلاصم کرد از بند خردمندی
یاد تو فراغم داد از پند خردمندان
زان ابروی پر چینم چندان ترشی دادی
کز سیب زنخدانت شد کند مرا دندان
روزی که شود زندان دور از تو جهان برمن
از یاد رخت برخود گلشن کنم آن زندان
در طوف درت شبها دنبال سگت گردم
زان گونه که گردد سگ دنبال خداوندان
جامی ز بتان تنها می گرید و می سوزد
همچون پدر مشفق از فرقت فرزندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عمیق و عاشقانه را بیان میکند. شاعر از نارساییها و خالی بودن دلش سخن میگوید و میگوید که بدون معشوق، وجودش کامل نیست. او عشق را به عنوان نیرویی رهاییبخش توصیف میکند که از قید و بندهای عقل رها شده است. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل و جانش میگوید و یادآور میشود که دلتنگی و دوری از او برایش مانند زندان است. همچنین بیان میکند که چگونه در شبها به یاد معشوق دور از او درد و رنج میکشد و در نهایت حسرت فرقتش را مانند گلابی گریان به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ساغر جدیدی که پر از شراب نیست را نپسند، زیرا وقتی که ماه تازه کامل نشده، نورش را به درستی نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: دل من تا زمانی که تو بر من نفسی وزیدی، شاد و سرزنده نشد. بدون وزش نسیم بهاری، غنچهها به خنده نخواهند نشست.
هوش مصنوعی: عشق تو من را از محدودیتهای عقل آزاد کرد و یاد تو باعث شد که از نصیحتهای عقلای شهر فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: ابروی چین دار تو آنقدر تلخی به من داده که دندانم از سیب لبانت خالی شده است.
هوش مصنوعی: روزی که جهان از تو دور شود و به زندان تبدیل گردد، من به یاد تو آن زندگی را مانند گلشنی زیبا میسازم.
هوش مصنوعی: من در شبهای طوفانی به دنبال تو مانند سگی هستم که به دنباله آقایانش میدود.
هوش مصنوعی: کسی که از معشوقان جدا شده، به مانند پدر دلسوزی که از دوری فرزندانش ناراحت است، در درد و اندوه فرو رفته و اشک میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
[...]
چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان
خاینده هردونی چون گوشت برای نان
ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی
از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان
تا چند کمیت می افتاده ترا در سر
[...]
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
حال است محال او مزد است وبال او
عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان
نرم است درشت او کعبهست کنشت او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.