گنجور

 
جامی

ساغر مه نو باشد خالی شده مپسند آن

ناگشته مه نو پر نوری ندهد پنهان

نشکفت دلم تا تو بر من ندمیدی دم

بی باد بهار اری غنچه نشود خندان

عشق تو خلاصم کرد از بند خردمندی

یاد تو فراغم داد از پند خردمندان

زان ابروی پر چینم چندان ترشی دادی

کز سیب زنخدانت شد کند مرا دندان

روزی که شود زندان دور از تو جهان برمن

از یاد رخت برخود گلشن کنم آن زندان

در طوف درت شبها دنبال سگت گردم

زان گونه که گردد سگ دنبال خداوندان

جامی ز بتان تنها می گرید و می سوزد

همچون پدر مشفق از فرقت فرزندان

 
 
 
امیر معزی

ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان

پروینت‌ بلای دل مرجانت‌ بلای جان

پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین

چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان

دودی است مگر خطت‌گلبرگ در آن پیدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
فلکی شروانی

جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان

شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان

هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش

صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان

دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم

[...]

خاقانی

هان! ای دلِ عبرت‌بین! از دیده عِبَر کن! هان!

ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!

یک‌ره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی

[...]

سراج قمری

چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان

خاینده هردونی چون گوشت برای نان

ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی

از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان

تا چند کمیت می افتاده ترا در سر

[...]

مولانا

رو مذهب عاشق را برعکس روش‌ها دان

کز یار دروغی‌ها از صدق به و احسان

حال است محال او مزد است وبال او

عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان

نرم است درشت او کعبه‌ست کنشت او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه