دور از توام افتاده بر بستر درد و غم
یک پای درین عالم یک پای درآن عالم
راه دل و دینم زد آن عارض گندمگون
نبود بجز این معنی میراث من از آدم
خوی کرده رخت بارد از قرص قمر پروین
خندان دهنت دارد در غنچه تر شبنم
تا مهر کند دل را از هر چه نه مهر تو
یاقوت لبت از خط کرده ست سیه خاتم
تو شاهد جانهایی حاشا که خیالت را
جز دیده جان باشد در پرده دل محرم
بس تشنه جگر مرده در بادیه و جانش
در صحن حرم رقصان بر زمزمه زمزم
شد قاعده یاری سست از دل سخت تو
هر چند ز سنگ آمد بنیاد بنا محکم
در مردمش آید خون از نوک مژه بیرون
بی لعل لبت جامی از دل چو برآرد دم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری معشوق و درد و غم ناشی از آن سخن میگوید. او بین دنیا و عالم معنوی زندگی میکند و عشق و دینی که از معشوقش به جا مانده، برایش ارزشمند است. زیبایی معشوقش و تاثیر او در دل و جان شاعر، موضوعات دیگری را نیز به تصویر میکشد. دل شاعر به عشق میسوزد و تشنه وصال است، اما یاری و حمایت از معشوق به خاطر سختی دل او سست شده است. شاعر با توصیفاتی زیبا و احساساتی عمیق، درد جدایی و longing خود را بازگو میکند و نشان میدهد که چقدر معشوق برایش ارزشمند است.
هوش مصنوعی: دور از تو هستم و به خاطر درد و غم دراز کشیدهام. یک پا در این دنیا دارم و پای دیگرم در دنیای دیگر است.
هوش مصنوعی: آن صورت زیبا که رنگش شبیه گندم است، تنها چیزی که برای من از آدم باقی مانده، همین عشق و ایمان است.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه زیباست و لبخند تو شبیه به شبنمی در غنچه است که تازگی و شگفتی دارد.
هوش مصنوعی: دل انسان به عشق تو آراسته شده و هر چیزی غیر از محبت تو را از خود دور کرده است. لبهای تو همچون یاقوتی زیبا بر دیگری مهر زده، که نشان از این عشق و محبت عمیق دارد.
هوش مصنوعی: تو ناظر جانها هستی و حواست به این است که خیال تو تنها در دل و دیده جانم پنهان شده است و هیچ چیز دیگری در دل من نمیتواند به آن دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: بسیار از افراد عاشق و بیتاب در بیابان تشنهاند، اما روحشان در عطر و زیبایی حرم میرقصد و از صدای خوش زمزم لذت میبرد.
هوش مصنوعی: عشق و دوستیات نرم و سست شده است، با وجود اینکه تو از دل سخت و استواری برخوردار هستی. هرچند که بنای کار تو بر سنگ استوار است، اما ارتباطت با دیگران به نرمی و لطافت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که از چشمان مردم، اشک بریزد و لبانشان بیهیچ زبانی بنوشند، روح و دلشان با هر نفس، احساس و عاطفهای عمیق را بروز میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ار دستت ز آتش بود
ما را گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهم الم
ار دستت از آتش بود
ما را ز گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
جمشید ملک هیئت خورشید فلک هیبت
یک هندسهٔ رایش معمار همه عالم
سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم
در بادیه مردان محوست تو را جم جم
در عالم پرآتش در محو سر اندرکش
در عالم هستی بین نیلین سر چون قاقم
زیر فلک ناری در حلقه بیداری
[...]
پیدا شده در عالم آن نور جمال او
آن نور جمال او پیدا شده در عالم
پیدا شده در آدم ذات و صفتش با هم
ذات و صفتش با هم پیدا شده در آدم
یک جرعه ز جام جم خوشتر بود از صد جان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.