گنجور

 
جامی

نبرد کعبه ام از خاطر این تمنا را

که قبله گاه کنم خیمه گاه سلمی را

چو نیست روی توجه به خیمه گاه ویم

به سوی کعبه کنم روی خود تسلی را

خیال قامت او کار سربلندان است

حریم سدره بود جا درخت طوبی را

گشاد گوشه برقع ز رویش ای صوفی

بیا مشاهده کن معنی تجلی را

به آستانه میخانه کی توان زد دست

به زیرپای نکرده سپهر اعلا را

به سجع و قافیه جامی همیشه مایل بود

ز بهر بستن زیور عروس معنا را

هجوم عشق تو ناگه رسید و یکسر برد

ز خاطرش هوس شعر و ذوق انشا را