گنجور

 
جامی

چون رسوم شاهی از دور فلک بنیاد شد

از دو سلطان احمد این ویرانه کاخ آباد شد

دارد این خرم ز آب تیغ باغ داد را

آنچنان کز آب جام آن رونق بغداد شد

چون کشید این خوان جود و مکرمت گرد جهان

همت سایل ز رق حرص و آز آزاد شد

زیر رمحش یافت دشمن راحت خواب اجل

سایه آن بر وی آری سایه شمشاد شد

در تب مهرش عدو گویی گریبان باز کرد

بر تنش باد صبا باد ثمود و عاد شد

نیست شد فریاد مظلوم از شمول عدل او

از شمول عدل او فریاد در فریاد شد

تشنه جانی کو نه آب از مشرب صدقش کشید

در گلو آب زلالش خنجر پولاد شد

لب گشا جامی به تکرار دعایش کین دعا

صاحبان ورد را دیباچه اوراد شد

شاد بادش در دو عالم دل به نیل هر مراد

چون ز لطف شاملش دل‌های غمگین شاد شد

 
 
 
ناصر بخارایی

غنچه بر احوال عالم خنده زد، دلشاد شد

دل به زر در بست گل، دوران او بر باد شد

اهل دنیا همچو سبزه پایمال انجم‌اند

سرو بستان آنکه از بند جهان آزاد شد

در جهان بی‌خونِ دل سیمی نیاید در کنار

[...]

اسیری لاهیجی

تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد

خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد

وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا

کز جفا و جور او عالم پر از فریاد شد

در غم هجران او بگذشت عمر من دریغ

[...]

صائب تبریزی

دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد

این خراب آباد آخر آهنین بنیاد شد

غیرت عاشق ز کار سخت گردد بیشتر

بیستون سنگ فسان تیشه فرهاد شد

گرچه از خط کم شود گیرایی حسن بتان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

در زمان دولت «شاه سلیمان » احتشام

آنکه از معماری عدلش، جهان آباد شد

زهره ظالم، ز بیم آن شه با عدل و داد

آب شد، چندانکه سیل خانه بیداد شد

از خزان رنگ زردی در ریاض عهد او

[...]

میرزا حبیب خراسانی

کاخ ظلم و کفر و کین یکباره بی بنیاد شد

خانه ویران دین از دست حق آباد شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه