گنجور

 
جامی

ای صفات تو نهان در تتق وحدت ذات

جلوه گر ذات تو از پرده اسما و صفات

ما گرفتار جهت از تو نشان چون یابیم

ای سراپرده اجلال تو بیرون ز جهات

از ندای تو درافتاد صدایی به حرم

خاست صد نعره لبیک ز اهل عرفات

مشرب زهد کجا چاشنی عشق کجا

آن یکی ملح اجاج آمد و این عذب فرات

ما نداریم مشامی که توانیم شنید

ورنه هر دم رسد از گلشن وصلت نفحات

به وفای تو درآمیخت چنان آب و گلم

که دمد بعد وفات از گل من بوی وفات

مرد جامی به سر تربت او بنویسید

هذه روضة من حل به العشق فمات

 
 
 
امیر معزی

ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات

دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات

گر بنازند وزیران‌ کُفات از تو سزد

زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات

آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی

[...]

حکیم نزاری

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

اوحدی

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات

در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات

موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی

تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات

به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
ابن یمین

ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات

در هوای توام از آتش غم نیست نجات

بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید

که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات

دایه حسن لب لعل شکر بار ترا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه