منم امروز و اشک دانه دانه
که رفت از چشمم آن در یگانه
نجوید دل به جز آن عارض و خال
ندارد چاره مرغ از آب و دانه
ز بس افسانه عشق تو خواندم
میان عاشقان گشتم فسانه
سرود عشق هم با عاشقان گوی
چه داند زاهد خشک این ترانه
اگر چه سرو را بالا بلند است
نماید پیش قد او میانه
مگو آن شوخ را طفل است و نادان
که داند بهر بوسی صد بهانه
حدیث بوسه تا کی جامی این بس
که می بوسی به خدمت آستانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
[...]
مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه
ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه
چه فرمایی کنون پیغام او را
[...]
چو برگفتی نوای مشک دانه
ختن گشتی ز بوی مشک خانه
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.