گر به پای سرو بخرامد قد رعنای او
سرو همچون سایه خود را افکند در پای او
بر سر بازار گل بی وجه گو مفروش حسن
چون ندارد کس به دور عارضش پروای او
سایه آن سرو بالا هر که را بر سر فتاد
سر به طوبی کی درآرد همت والای او
آن پریرو مردم چشم من است این روشن است
جای آن دارد که سازم چشم روشن جای او
دی خرامان برگذشت آن نخل تر سوی چمن
سرو بر جا خشک ماند از حیرت بالای او
ریخت شیرین خون فرهاد و ازین شیرین تر آن
کز پی خون ریختن هم خود دهد حلوای او
شد میسر وایه جامی که وصل دوست بود
باز اگر از وای خود بازماند وای او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک محبوب پرداخته و احساس حسرت و عشق را در وصف او به تصویر میکشد. شاعر با تشبیه محبوب به سرو و سایهاش، از زیبایی و بزرگی او سخن میگوید. در ادامه به لزوم ارزشگذاری در زیبایی و وجود این محبوب اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند مانند او باشد. شاعر به نخل و چمن نیز اشاره میکند و نشان میدهد که محبوبش چقدر منحصر به فرد و خاص است. در نهایت به دوستی و وصل محبوب نیز اشاره میکند که منجر به شوق و شادی میشود. این اثر بهطور کلی وصف عشق، زیبایی و حسرت را به طرز احساسی و شاعرانه بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر قد زیبا و دلربای او در کنار سرو بایستد، سرو مانند سایهاش خود را در پای او میاندازد.
هوش مصنوعی: در بازار گل، به خاطر بیدلی و بیدلی، حسن خود را نفروش، زیرا هیچکس به زیبایی و جذابیت چهرهی او اهمیتی نمیدهد.
هوش مصنوعی: سایه آن سرو بلند بر سر هر کسی بیفتد، نشاندهندهی بزرگمنشی و تلاشهای برجستهی اوست. درخت طوبی نماد بهشت و سعادت است و نشان میدهد که این افراد به مقام و مرتبه بالایی دست مییابند.
هوش مصنوعی: آن دختری که زیبایش انسان را مسحور میکند، در نگاه من قرار دارد و این موضوع کاملاً واضح است. به همین دلیل، شایسته است که برای او چشمی روشن و پر از نور داشته باشم.
هوش مصنوعی: دیروز، نخل تر با جاذبهاش به سمت چمن حرکت کرد، اما سرو که در آنجا ایستاده بود، از حیرت قدش خشک و بیحرکت ماند.
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر عشقش به شیرینی و لذت، خون خود را نثار کرد و این عشق او به قدری شیرین و دلچسب است که از آن نیز لذتی بالاتر حاصل میشود؛ لذتی که ناشی از ایثار و فداکاری اوست.
هوش مصنوعی: اگر جامی برای نوشیدن از وصال دوست فراهم شود، اما او از حال خود غافل بماند، باید به حال او افسوس خورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صبا برگرد امشب گرد سر تاپای او
صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او
جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع
گر نسیمی آوری از زلف عنبرسای او
گر سر انگشت بی حرمت به زلف او بری
[...]
سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او
سر و باری گیست تا گوید که من، بالای او
بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد
با سری در محنت سودای او، در پای او
گیسوی ده پای او، هر تا کزو بار افکنی
[...]
آنکه میگردید رای آسمان بر رای او
خون گری ای آسمان بر رای ملک آرای او
آن سرافرازی که تا او بود در عالم نبود
هیچ مردی را به مردی دست برد رای او
ای دریغا سرو بالایی که چشم کس ندید
[...]
گر مرا صد سر بوَد هر یک پر از سودای او
چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او
چشم ما از گریه شد تاریک چون سازیم جاش
نیست جای چشم روشن خود که باشه جای او
با خیالش مردم چشمم نمیآید به چشم
[...]
بر جگر آبم نماند از آتش سودای او
خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او
بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست
تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او
دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.