چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
چون مردمان خانه چشمم میان آب
از بس که آب دیده گرفتهست خانهام
اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن
میکن نوازشی به سر تازیانهام
خواب آورد فسانه عجب قصهای که بود
خواب طرب ز چشم حریفان فسانهام
روزی که بر امید تو قالب کنم تهی
بالین بس است خشتی ازین آستانهام
ز آواز سیل چشم ترم دل همیتپد
رقصی چنین اثر دهد آری ترانهام
جامی نیم که خسرو وقتم به ملک عشق
منشور خسروی غزل عاشقانهام