هر شب از آتش رخسار تو سوزم چو چراغ
رود از فکر سرزلف تو دودم به دماغ
سوزم از رشک چه سوزد کسی از داغ غمت
هر کس از داغ غمی سوزد و من از غم داغ
سایه بر عارض گلرنگ تو انداخته زلف
بر گل و لاله ز پر چتر سیه ساختمان زاغ
موسم گل در باغم چه گشایند به روی
غنچه ای نیست دل من که گشاید در باغ
چای برداشتم از دامن هر شغل که بود
تا به یاد تو نشستم پی زانوی فراغ
بوی پیراهنت از باد صبا می جستم
به گریبان گل و جیب سمن داد سراغ
جامی از نطق زبان بست چو نشناسد کس
نکته طوطی شکرشکن از کاغ کلاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن صحبت میکند. او هر شب به خاطر زیبایی و وجود معشوقش دچار آتش عشق و حسرت میشود. او از درد و رنجی که ناشی از دوری و غم معشوق است، میسوزد و بیان میکند که تنها او به این صورت نمیسوزد. شاعر همچنین به زیباییهای بهار و گلها اشاره میکند و احساس ناامیدیاش از نبود معشوق را نشان میدهد. او در تلاش است تا یاد معشوق را با بوی پیراهنش زنده نگه دارد و در نهایت به ناتوانی خود در بیان احساساتش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر زیبایی و جاذبهی تو مانند چراغی در آتش میسوزم و از فکر و یاد زلفت، در وجودم دودی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من به خاطر حسادت میسوزم، اما چه کسی از درد عشق تو میسوزد؟ هر کسی به خاطر داغی در دلش میسوزد، اما من به خاطر غم عشق تو میسوزم.
هوش مصنوعی: سایهای بر چهرهی زیبای تو افتاده و زلفهای تو مانند چتری سیاه بر روی گلها و لالهها گسترده شده است.
هوش مصنوعی: فصل گل در باغ من چه فایدهای دارد، وقتی که هیچ غنچهای برای شکفتن وجود ندارد. دل من هم در این باغ از شوق نمیتواند باز شود.
هوش مصنوعی: چای را از دست هر کاری که داشتم برداشتم تا به یاد تو نشسته و لحظهای آرامش بگیرم.
هوش مصنوعی: در جستجوی بوی پیراهن تو بودم که نسیم صبحگاهی آن را در میان گلها و بغل سمن میگرفت و خبر از تو میداد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به زبان نمیآید و سکوت اختیار میکند، حتی اگر حرفهای گرانبها و زیبا هم در ذهن داشته باشد، دیگران نمیتوانند آنها را درک کنند. این شبیه به این است که اگر طوطیای که توانایی گفتن داستانهای شیرین دارد، هیچ صدایی نکند، کسی از مهارتهای آن باخبر نخواهد شد و تنها صدای کلاغ را میشنود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوخته بر دل او آتش حسرت صد داغ
ز پریشانی جمعیتش آشفته دماغ
شد هلا موج زنان خون شقایق در باغ
لاله در راغ برافروخت ز هر گوشه چراغ
همچو مستی که کند ترز بط باده دماغ
کرد از شیشه وحدت می گلگون با یاغ
تا کرمویل برافروخت ز مشروطه چراغ
مرغ آزادی شد نغمه سرا در صف باغ
نسترن با فر لهراسبی آمد در باغ
نرگس از ژاله چو گشتاسب تر کرد دماغ
آتش افروخت کل از چهره زردشت به راغ
داد روئین تن کاجش پی ترویج فراغ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.