ساقی به شکل جام زر آمد هلال عید
می ده به فر دولت سلطان ابوسعید
قفلی که روزه بر در عیش و نشاط زد
شکل هلال عید ز زر ساختش کلید
من بعد ما و عید و می لعل و عیش نقد
نی شادمان به وعده و نی خایف از وعید
عهدی بعید شد که ز می عهد کرده ایم
نبود بعید نقص چنین عهدها به عید
عید نو است و یار نو است و بهار نو
دارد ز هر جدید دلم لذتی جدید
شد بر مزید عشرت ما از دعای شاه
بادش همیشه دولت و اقبال بر مزید
جامی شکرلبان سمرقند را شدی
از جان مرید یسرک الله ما ترید