جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است
همه عنایت و لطف است چون به جای من است
وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم
من و جفای تو کان خاصه از برای من است
چو قدر دولت وصل تو را ندانستم
به داغ هجر که می سوزیم سزای من است
گهی که تیغ زنی دست ده که بوسه زنم
که دستبوس تو آن لحظه خون بهای من است
خوش آنکه رحم کنان با رقیب می گفتی
مرانش از سر این کو که مبتلای من است
مرا به مهر تو تا هست روی سایه صفت
رقیب رو سیه افتاده در قفای من است
مگو که شینه بیگانگان ست جامی را
که عمرهاست سگ کویت آشنای من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وفا نوشته شده و بیانکننده احساسات عمیق عاشق نسبت به معشوق است. شاعر با اشاره به جفای معشوق به جای وفا، همچنین به ارزش روزهای وصال و درد جدایی اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که در لحظات سخت، به او لطف کند و در کنار او باشد. شاعر همچنین به بودن در کنار معشوق و وفاداری خود تأکید میکند و میگوید که عشقش با عشق دیگران متفاوت و خاص است. در نهایت، او تعلق خود به معشوق را با تمام وجود بیان میکند و از جدایی و بیوفایی دیگران رنج میبرد.
هوش مصنوعی: وفا نکردن تو که برای من بسیار دلپذیرتر از وفای من به توست، تماماً محبت و توجهی است که به جای من به آن اشاره میکنی.
هوش مصنوعی: هر وفایی که به دیگران میکنی برای من اهمیتی ندارد، من نمیخواهم که به همه وفا کنی، چون بیوفایی تو به من ویژه و خاص است.
هوش مصنوعی: من نتوانستم ارزش و بزرگی لحظات وصالت را درک کنم و حالا به خاطر درد جدایی که مرا میسوزاند، سزاوار این عذاب هستم.
هوش مصنوعی: گاهی که تو با تیغ خود زخم میزنی، دستم را بده تا بوسهات بزنم؛ زیرا در آن لحظه، دست بوسیدن تو برای من همانند بهایی است که با خونم میپردازم.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که با رقیب خود با نرمی و مهربانی صحبت میکند و او را از این راهی که من بر آن دچار مشکل هستم، دور میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهات در برابر من است، محبت تو مرا همراهی میکند. اما رقیب من که سرش را به کینه پایین انداخته، همیشه در پشت سرم حضور دارد.
هوش مصنوعی: نگو که این ظرف متعلق به بیگانگان است، زیرا سالهاست که سگ کوی تو برای من آشنا و دوست است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شراب خانه ی وحدت که انزوای من است
درو وساده ی تحقیق متّکای من است
کسی زمن نکند این سخن قبول ولی
ورای سدره اگر بشنوی سرای من است
فراز و شیب تعلق به معرفت دارد
[...]
ز خون دل که به رخسار ماجرای من است
بخوان به لطف که دیباچه وفای من است
نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این
که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است
به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد
[...]
اگر چه غمزهٔ خونریز تو بلای من است
سرشک لعل و زر چهره خون بهای من است
مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی
چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است
مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست
[...]
منم که تاج سر چرخ خاک پای من است
چو ذره رقص کنان مهر در هوای من است
قطار روز و شب افتاده سایه و نوری
ز اوج کنگره کاخ کبریای من است
به آفتاب کجا سر درآورم که چو او
[...]
منم که تنگدلی باغ دلگشای من است
به دستم آبله جام جهاننمای من است
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هر که خاک رهم بود خار پای من است
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.