مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است
ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است
دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم
که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است
مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح
که گوش مجلسیان بر بریشم چنگ است
به عرصه چمن و صحن باغ نگشاید
دلی که غنچه وش از هجر گلرخی تنگ است
ز صلح و جنگ کسانم غم تو فارغ ساخت
نه با کسم سر صلح و نه طاقت جنگ است
به قدر آینه حسن تو می نماید روی
دریغ کآینه ما نهفته در زنگ است
مبین دو رنگی رخسار و اشک جامی را
که در طریق محبت همیشه یکرنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوری و فراق محبوبش سخن میگوید و به توصیف احساساتش میپردازد. او مینویسد که فاصله او تا محبوبش بسیار زیاد است و دلش از نازکی و ضعف، آسیبپذیر است. شاعر به ملامتهایی که از هر سو به او میشود اشاره میکند و میگوید که هر جا میرود، انگار با سنگهای سخت روبروست. در ادامه، او بر سختیهای عشق و این که چگونه نمیتواند از غم محبوبش رهایی یابد، تأکید میکند. همچنین به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که حسن او به قدری بینظیر است که آینه نمیتواند آن را به درستی نشان دهد. نهایتاً، شاعر به یکرنگی عشق در مقایسه با دو رنگیهایی که دیگران ممکن است داشته باشند، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: زندگی در کنار تو برای من ارزشمند است، اما فضای مقدس و امنی که در آن هستم، به اندازهای تنگ و محدود است که فاصله من تا تو بسیار زیاد و غیرقابل تصور است.
هوش مصنوعی: دل من ضعیف است و از هر طرف مورد سرزنش قرار میگیرم. چه کنم که مانند شیشهای نازک هستم و هر جایی که میروم، سنگ و سختی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به حلقه ما نیازی به ذکر و یاد خدا نیست، زیرا در این جمع، توجه و گوش افراد به چیزهای دیگر معطوف است و به جای یاد خدا، به حواشی و زرق و برق مشغولند.
هوش مصنوعی: دلهایی که دلتنگ و ناراحت هستند، اجازه ورود به باغ و چمنزار را پیدا نمیکنند. غنچهای که از جدایی گل زیبا رنج میبرد، نمیتواند به آن زیباییها دسترسی داشته باشد.
هوش مصنوعی: غم تو مرا از هر گونه صلح و جنگ بینیاز کرد؛ نه توانایی بر صلح با کسی را دارم و نه قدرت جنگیدن.
هوش مصنوعی: به اندازه زیبایی تو، آینه چهرهات را نشان میدهد؛ اما افسوس که آینه ما به خاطر زنگار در برقراری این تصویر ناتوان است.
هوش مصنوعی: ظاهر و چهره عشق، چه با رنگهای مختلف باشد و چه نباشد، در عمق احساس و محبت همیشه ثابت و یکرنگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
[...]
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
[...]
کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است
چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
[...]
چنان ز خانه برون رفتنم به دل ننگ است
که آستانه بیابان و گام فرسنگ است
به جان در تن مفلوج گشته می مانم
که در برآمدنم رنج و ماندنم ننگ است
رگ روان بگدازد چو گریه گرم شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.