بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت
گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت
غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد
کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت
کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده
که باشد همت نیکان ز چشم بد نگهدارت
کمند جعد خم در خم گر اینسان افکنی بینم
همه گردنکشان ملک را آخر گرفتارت
چه حاجت پاسان گرد در و بام تو گردیدن
چو روز روشن است از شعله آهم شب تارت
اگر چون آفتابم نیست ره در روزنت این بس
که روزی سایه وار از پا درافتم زیر دیوارت
چو مرغان خزان دیده خمش بود از سخن جامی
ولی در گفت و گو آورد بازش بوی گلزارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به استقبال و دیدار محبوب اشاره دارد. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از تأثیر مثبت او بر روح و جان خود سخن میگوید. همچنین به گرد و غبار و مشکلاتی که بر سر راه است میپردازد و نیاز به محافظت از محبوب را بیان میکند. شاعر با بیان اشعار و تشبیهات زیبا، از عشق و جاذبههای آن صحبت میکند و به حال و هوای دلنوشتهها و احساسات خود در قالب عشق میپردازد. در نهایت، اشاره به زیبایی گلزار محبوب و تاثیر آن بر روح و روان نیز دارد.
هوش مصنوعی: خوشحالم که دوباره چشمانم به دیدارت روشن شد و از زیبایی لبی به رنگ لعل تو، انرژی و قوت جانم را دریافت کردم.
هوش مصنوعی: تو با ظاهری غبارآلود به زندگی وارد میشوی و دلخواهی در آرزو دارم که با آب چشمهای از نور خورشید، غبار چهرهات پاک شود.
هوش مصنوعی: کلاهی که بر سر داری، زینت و جذابیت توست. به مانند اسب ناز و زیبا، باید با احتیاط و دقت از خودت مراقبت کنی. به خاطر داشته باش که افرادی با نیکی و همت، هرگز نمیگذارند که چشمهای بد به تو آسیبی برسانند.
هوش مصنوعی: اگر تو با این زیبایی و حالت مدهوشکننده خود، جاذبهای ایجاد کنی، در نهایت همه گردنکشان و بزرگزادگان فریب تو را خواهند خورد و به دام تو خواهند افتاد.
هوش مصنوعی: نیازی نیست که دور در و دیوار تو بچرخم، چون روشن است که شب تار من به دلیل آتش درونم است.
هوش مصنوعی: اگر مانند آفتاب نمیتوانم به روزنت (خانهات) وارد شوم، کافی است که روزی در سایهات بایستم و از دیوارت پایین بیفتم.
هوش مصنوعی: به مانند پرندگان پاییز که از کلام بیصدا هستند، جامی وجود دارد که در گفتوگو طعم و عطر باغ گل را دوباره به یاد میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو
بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن
[...]
زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت
ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت
بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در گلشن
قیامت افتد از قامت ز رعنایی رفتارت
به دام زلف هر سو دانه خالت عجب نبود
[...]
هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت
به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم
که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت
هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب میآید
[...]
غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت
تو با آن قامت رعنا به هر گلشن که بخرامی
خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارت
ز شیرینی سرشک شمع نقل انجمن گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.