گنجور

 
جامی

از نبی اینما تولوا خوان

ثم وجه اللاه ش متمم دان

یعنی آن سو که روی قصد آری

تا حق بندگیش بگزاری

وجه حق کان بود حقیقت او

باشد آنجا به سوی او کن رو

هیچ جا را نکرد استثنا

پس بود عین حق عیان همه جا

عارف حق شناس را باید

که به هر سو که دیده بگشاید

بیند آنجا جمال حق پیدا

نگسلد از جمال حق قطعا

رو به هر چیز کاورد هر دم

در فضای حوایج عالم

هیچ شغلی حجاب او نشود

پرده آفتاب او نشود

در حوایج خدای را بیند

جز شهود خدای نگزیند

زانکه معلوم بنده نیست که کی

به سر آید حیات فانی وی

دم آخر کسی کز اهل جهان

داد بر هیأت مشاهده جان

چون برآرد سر از نشمین خاک

چشم و جانش بود به حضرت پاک

وان کزین منزل خراب گشت

لیک با ظلمت حجاب گذشت

خیزد از قبر تیره خوار و خجل

پشت بر آفتاب و رو در ظل

تا ابد مایل هوا و هوس

ناکس الرأس ماند آن ناکس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]