وای ای دوست که بیوصل تو عیشم خوش نیست
چون بود خوش که مرا آن دورخ مهوش نیست
بر رخت آتشی از عشق برافروخته اند
کیست کش از پی دل نعل درین آتش نیست
چه کند ماه که درششدرحسن از تو بماند
که همه نقش مه و پروین بیش از شش نیست
بهر یکبوسه که جان داده ام آنرا ببها
اینهمه ناخوشی انصاف بده هم خوش نیست
چند بی فایده فریاد کنم کاندر شهر
هیچکس را غم این سوخته غمکش نیست
هان بپرهیز ز تیر سحر من که مرا
هیچ تیری بجز از یارب در ترکش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست
باد بر هم زنِ خاکستر این آتش نیست
هست سیم و زر ما پاکدلان پاکی قلب
قلب قلب است که درگاه محک، بیغش نیست
در کمان خانه ابروی تو در گاه نگاه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.