آخر چه کرده ام که شکایت همیکنی
وز ما گله برون ز نهایت همیکنی
زان بیشتر چه کرده ام ایجان که روز و شب
من عذر میکنم تو جنایت همیکنی
گفتی که دوستی به ازین چون کند کسی
تقصیر نیست سخت بغایت همیکنی؟
دل میبری بقهر و جگر میخوری بجور
تو کار دوستان بعنایت همیکنی
کردی بکام دشمنم و دوست هم نئی
وین طرفه تر که هم تو شکایت همیکنی
گفتی که ازتو در همه عالم علم شدم
آن نیز از زبان روایت همیکنی
تا چند گوئیم که من آن توام بصبر
یک بوسه کو بنقد؟ حکایت همیکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.