نسیم زلف بر دست صبا ده
مرا خون، غیر را مشک ختا ده
بسی کس چشم می دارند لطفت
مرا خاک و کسان را توتیا ده
از آن می کت چو خون من حلال است
پیاله خود خور و شربت به ما ده
بکش از یک نظر، چون کشته گردم
یکی دیگر بیفگن، خونبها ده
به حکم خط خویش، ای آیت حسن
همه فتوی به خون آر و مرا ده
دلیری می کند در دیدنت خلق
به دست غمزه شمشیر بلا ده
مرا صد پاره کن بر چشم بیمار
غلیواژان و زاغان را صلا ده
چو خاکستر شوم از سوز عشقت
به دست خویش بر باد صبا ده
به صد تعویذ جان دردم نشد به
به یک دشنام خسرو را دوا ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهایی است که شاعر از آن رنج میبرد. شاعر از نسیم خواسته که زلف معشوق را به او برساند و در عوض، از غیرت و حسادت دیگران رنج میبرد. او حسرت عشق را دارد و میخواهد که محبت و توجه معشوق شامل حال او شود. شاعر همچنین به شوریدگی و دیوانگیاش در عشق اشاره میکند و از معشوق میخواهد که او را با نگاهی متوجه کند. در نهایت، شعر به بیان احساسات عمیق و دردناک عشق و آرزوهای شاعر پرداخته و نشاندهندهٔ تمایل او به قربانی شدن برای عشق است.
هوش مصنوعی: نسیم که از موهای محبوب میگذرد، به من خون بدهد و به دیگران عطر خوش بباخشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد منتظرند که تو مهربانیات را به من هدیه کنی، در حالی که من مانند خاک هستم و دیگران در تلاشند تا از من بهرهبرداری کنند.
هوش مصنوعی: از آنجا که میدانم خون من حلال است، پیالهات را سر بکش و نوشیدنیات را به ما بده.
هوش مصنوعی: با یک نگاه تو من را بکش، چرا که من به شدت عاشق شدم. اگر کسی به سراغت آمد و از من صحبت کرد، از تو بخواهد که جان من را بگیری.
هوش مصنوعی: به خاطر خواست خودت، ای نشانه زیبایی، همه چیز را به طرز خشونتآمیز تغییر بده و به من عطا کن.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر دیدن تو شجاعت به خرج میدهند و با چشمان خود به نبرد با سختیها و مشکلات میروند.
هوش مصنوعی: مرا به صد تکه تقسیم کن و در برابر چشم دردمند غلیواژان و زاغان را فراخوان.
هوش مصنوعی: وقتی که از شدت عشق تو مثل خاکستر شوم، با دستان خودم آن را به نسیم صبح بسپارم.
هوش مصنوعی: به هزار روش و دعا نتوانستم دردم را درمان کنم، اما یک دشنام به خسرو میتواند مایه تسکین باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز ایشان ز مادرْشان نزاده،
نَه تخمِ هر دو در بوم اوفتاده،
زهی روی تو خار گل نهاده
قد تو کو شمال سرو داده
مهت چون آفتاب افتاده در پای
بسر چون سایه پیشت ایستاده
ز بهر عشوه ما وعده تو
[...]
گهی دندان به دست سنگ داده
گهی لب بر سر سنگی نهاده
به میدان رفت شاه و شاهزاده
جهانی خلق بودند ایستاده
رسید اقبال پیشانی گشاده
کله بالای پیشانی نهاده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.