اگر رخت از جهان بیرون نهی به
ازین تر دامنان گر وا رهی به
تماشا گاه جانت بس فراخست
اگر زین تنگنا بیرون جهی به
گل امید ازینان نشکفد هیچ
اگر خار دل خود کم نهی به
چوقوت شمع هم از شمع باشد
حقیقت عمر او را کوتهی به
بگرد بید بی بر چند گردی
غرض سایه است هم سروسهی به
زدونان سوی صاحبدولتی پوی
که تیزخواجه از ریش رهی به
تملق کن چو دشمن گشت غالب
چو درمانی ز شیری روبهی به
بهی کن گر کسی بد کرد با تو
که داند هر کسی کز بد بهی به
نباید عیبم ار چیزی ندارم
که دست سرو آزاده تهی به
زعلم و حکمتت کاری نیاید
برو هم ابلهی کن کابلهی به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تماشاگاه جانت بس فراخست
اگر زین تنگنا بیرون جهی به
ز عقل و دانشت کاری نیاید
برو هم ابلهی کن کابلهی به
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.