زهی دهان تو میم و زلعل حلقه میم
زهی دو زلف تو جیم و زمشک نقطه جیم
ز مهر میم تو وز جور جیم تو هستم
فراخ حوصله چون جیم و تنگدل چون میم
چو جیم یکدله ام با تو پس چرا با من
زمیم بسته دهانی همی کنی تعلیم
شدآتش رخ تو بر دو زلف تو بستان
مگر که زلف و رخت آتشست و ابراهیم
اسیر شد دل مسکین بدام عشق چو دید
بزیر دانه نار آن دو رسته در یتیم
زده است افعی زلفت دل مرا و هنوز
امید وصل همیدارد اینت قلب سلیم
سیه گلیمی من شد زعارض تو پدید
زند ازین پس حسن تو طبل زیر گلیم
ازان ستیزد بیگانه وار با من یار
که میگریزد سیماب وار از من سیم
چوباد او همه تن جان چو شمع من گریان
بیک سلام ازو جان بدو کنم تسلیم
ززخم و زردی رویم چو روی اسطرلاب
زجوی خون همه خطش جدول تقویم
سخن چه رانم چندین دراز گشت حدیث
جفا کشیدن عشاق عادتی است قدیم
تراست جان، ببر و گرد دل مگرد از آن
که هست مدحت صدر جهان در او تصمیم
کریم مطلق و حرز زمانه رکن الدین
که شاید ارز کرم خوانیش رئوف و رحیم
سخای وافر داده لقبش بحر محیط
حیای مفرط نامش نهاده لطف جسیم
عبارتی بود از لفظ او دعای مسیح
اشارتی بود از کلک او عصای کلیم
بپیش قطره جودش کم از بخار بحار
بنزد شعله خشمش کم از شرار جحیم
مقدمست چو شرع رسول در تفضیل
مسلمست چو نام خدای در تقدیم
شهاب هست نسیمی زرای روشن او
کز آسمان شرف دور کرد دیو رجیم
از آن خزانه حکمت بدو سپرد خدای
که هست در سنن شرع و دین حفیظ و علیم
بزیر هر سخن او هزار گونه نکت
بزیر هر نعم او هزار گونه نعیم
خجل همی شود از جود دست او طوبی
عرق همیکند از شرم لفظ او تسنیم
تبارک الله از ان رمزو نکتهای سخن
که عقل مدرک عاجز بماند از تفهیم
زهی ز قدر تو سر زیر همچو آب آتش
زهی ز حلم تو سرکش چو باد خاک حلیم
تو نام فضل و سخا زنده کردۀ ورنی
سخا و فضل بیکباره گشته بود عدیم
زحکمت ار بکشد پای چرخ دست قضا
بتیغ صبح کند چرخ را میان بدو نیم
ز باد قهر تو کشته شود چراغ حیات
بآب لفظ تو زنده شود عظام رمیم
ز رای روشن تو گیرد ارتفاع فلک
چنانکه گیرند از آفتاب در تنجیم
اگر مجسم بودی جلال تو بمثل
نگنجدی بمکان و زمان دراز تعظیم
عطای سایل واجب شناختی چو نان
که باز می نشناسند سایلت ز غریم
بهار عدل تو است آن هوای خوش که در او
نه لاله است سیه دل نه نرگسست سقیم
فلک چو مرکب قدرت بزین کند سازد
زپوست خصم تو فتراکرا دوال ادیم
بزرگوارا صدرا ترا توانم گفت
شکایت از بد چرخ خسیس و دهر لئیم
تو کعبه فضلائی و خلق عالم را
جناب عالی تو از بد زمانه حریم
همیخورم ز جفای زمانه زخم درشت
همی کشم زعنای زمانه رنج عظیم
بنات فکرم هستند یکجهان همه بکر
نکرده خطبه ایشان سخای هیچ کریم
چه سود نکته بکرم چو شد کرم عنین
چه سود نطفه فکرم چو جود گشت عقیم
روا بود که بنازم بدینقصیده که هست
بدیعتر ز بهار و لطیف تر ز نسیم
سبک چو روح خفیف و سلس چو طبع لطیف
روان چو ماءمعین و قوی چو رای حکیم
بفردولت مدحت چنان شود سخنم
که چون صدای سخایت رسد بهفت اقلیم
همیشه تا نبود چون عقیق سنگ سیاه
همیشه تا نبود چون رحیق ماءحمیم
بآب حیوان بادات مشتری ساقی
بفر باقی بادات دور چرخ ندیم
میان جام نکو خواه تو شراب طهور
درون جان بداندیش تو عذاب الیم
شب عدوی تو بادا همی دراز و سیاه
که دم در او نزند صبح تیغ زن از بیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و ویژگیهای محبوبی میپردازد که شاعر به آن عشق ورزیده است. شاعر از میم و جیم بهعنوان نمادهایی از معشوق استفاده میکند و با زبانی پر احساس به ابراز عشق و درد دل ناشی از آن میپردازد. او به تضاد بین زیبایی ظاهری و دشواریهای عشق اشاره میکند و مینویسد که چگونه دل او به دام محبت افتاده و با اشاراتی به آتش و درد، احساسات عمیقش را نشان میدهد. در عین حال، شاعر از کرامت و فضل معشوقش ستایش میکند و آن را مثالزدنی توصیف میکند. او همچنین به مشکلاتی که زمانه بر دوش عاشقان میگذارد، اشاره کرده و همیشه در تلاش است تا زیباییها و بزرگیهای معشوقش را به تصویر بکشد. در پایان، شعر به مضامینی چون عدالت، سخاوت و زیباییهای روحی میپردازد و به نوعی برای معشوقش دعا میکند.
هوش مصنوعی: دهان تو مانند شکر است و دندانهایت به زیبایی دانههای لعل میدرخشند. زلفهای تو مانند گیساهای مشکی است که خوشبو و دلنشیناند.
هوش مصنوعی: من از محبت و عشق تو، آرام و خوشحال هستم مثل حرف جیم، و در عین حال مثل حرف میم، دلگیر و پر از غم.
هوش مصنوعی: چرا وقتی که به تو اعتماد دارم و با تمام وجودم با تو هستم، باز هم زبانت به من حرفهای ناخوشایند میزند؟
هوش مصنوعی: رخسار تو مانند آتش است که بر موهایت میتابد. آیا ممکن است که این موها و چهرهات نیز همانند آتش باشد، مانند آتش ابراهیم؟
هوش مصنوعی: دل بیچارهام در دام عشق گرفتار شد، وقتی که دو گل سرخ را زیر سایهی دانهی نار دید.
هوش مصنوعی: زلفهای تو به دل من آسیب زده و هنوز هم دل من به امید وصال تو میتپد.
هوش مصنوعی: به خاطر حضور تو، من دامننشینی گداختهای شدم. از این پس زیبایی تو مانند طبل زیر فرش، بههر حال در زندگیام چ响خیز میشود.
هوش مصنوعی: دوستی که باید با من باشد، مانند آدمی غریبه با من در منازعه و اختلاف است؛ چراکه او مانند جیوه از من میگریزد و نمیتوانم او را به راحتی در کنار خود داشته باشم.
هوش مصنوعی: بادی که میوزد، مثل شمعی است که جانم را به گریه میاندازد. با یک سلام از آن، جانم را تسلیم او میکنم.
هوش مصنوعی: از زخمها و زردی صورتم، همچون روی اسطرلاب، که با جویهای خون پر شده، تمام خطوط آن شبیه جدول زماناند.
هوش مصنوعی: چرا سخن را چنین طولانی کنم؟ داستان رنج کشیدن عاشقان، عادتی قدیمی است.
هوش مصنوعی: ای جان من، برو و حول و حوش دل را نگردان؛ زیرا که در وجود تو، ستایش و بزرگی جهان جمع شده است.
هوش مصنوعی: بیت به وصف شخصیت والای یک فرد اشاره دارد که دارای صفات نیکو از جمله بخشندگی، عطوفت و رحمت است. او به عنوان پناهگاهی در زمانهاش شناخته میشود و این ویژگیها باعث میشود که دیگران به او روی آورند و از وجودش بهرهمند شوند. این فرد نه تنها نسبت به دیگران مهربان است، بلکه به عنوان یک پشتیبان و حامی نیز عمل میکند.
هوش مصنوعی: او دارای سخاوت بسیار است، به همین خاطر لقبش را "دریا" گذاشتهاند و حیا و شرم او بسیار زیاد است. نام او را نیز بر اساس مهربانی و بزرگیاش انتخاب کردهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کلمات او مانند دعای مسیح با لطف و رحمت است و بیانگر اینکه نوشتار و آثار او مانند عصای حضرت موسی، قدرت و معنای خاصی را در خود دارند.
هوش مصنوعی: در مقابل بخشش او، حتی قطرهای از باران نیز کمتر از بخار دریا به نظر میرسد و خشم او، در مقایسه با آتش جهنم، به شدت کمتر است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که احترام و ارزش علمی و معنوی پیامبر اسلام (رسول) به عنوان پایه و اصل اساسی مورد تأکید است، همانطور که نام خداوند در هر بحثی اولویت و اهمیت دارد. در واقع، این عبارت به جایگاه والای دین و پیامآور آن اشاره دارد و نشاندهندهی ضرورت رعایت اصول و قواعد اسلامی است.
هوش مصنوعی: شهاب مانند نسیمی روشن است که از آسمان به سمت زمین میوزد و دیو پلید را دور میکند.
هوش مصنوعی: خداوند حکمت را به او سپرده است، زیرا او حافظ و عارف به اصول و قوانین دین و شریعت است.
هوش مصنوعی: برای هر یک از سخنان او، هزاران نکته وجود دارد و برای هر نعمتی که او دارد، هزاران لذت نهفته است.
هوش مصنوعی: دست generosity او به قدری بخشنده و بخششگر است که حتی درخت طوبی از شرم این دست به عرق میافتد، و کلمات او چنان زیبا و دلنشین است که باعث شرم و خجالت میگردد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ را شکر که این رازها و نکات عمیق در سخن وجود دارد که عقل انسان از درک و فهم کامل آن ناتوان است.
هوش مصنوعی: عینک قدر و ارزش تو به قدری بالا است که تو مانند آبی هستی که در برابر آتش تسلیم نمیشود و همچنین حکمت و حلم تو به قدری زیاد است که حتی مثل بادی پرخاشگر و سرکش، با آرامش و صلابت مانند خاکی نرم و آرام باقی میماند.
هوش مصنوعی: تو با نام کرامت و generosity را زنده کردهای، در حالی که ورنی به یکباره فضل و بخشندگیاش از بین رفته بود.
هوش مصنوعی: اگر حکمت دست تقدیر را به حرکت درآورد، روزی با تیزی صبح چرخ زمان را به دو نیم تقسیم میکند.
هوش مصنوعی: از خشم تو زندگی خاموش میشود، اما با سخن تو، زندگی دوباره به اجزای فرسودهام جان میبخشد.
هوش مصنوعی: برخورداری از عقل و خرد روشن تو، باعث میشود که آسمان به بلندی و عظمتی دست یابد، همانطور که ستارهشناسان از نور خورشید بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو را به شکل و شمایل بسازیم، عظمت و شکوه تو آنقدر بزرگ است که در هیچ مکان و زمان خاصی جا نمیشود و باید همیشه مورد احترام و تعظیم قرار بگیری.
هوش مصنوعی: بخشی از زندگی انسانها به نوعی با نیازهای اساسی مانند نان و غذا گره خورده است. وقتی از نعمتهای زندگی بهرهمند میشویم و به آنها عادت میکنیم، گاهی اوقات اهمیت و ارزش واقعی آنها را فراموش میکنیم. در واقع، وقتی چیزی به ما دائماً داده میشود، ممکن است دیگر آن را چندان ارزشمند ندانیم و به سادگی از کنار آن بگذریم.
هوش مصنوعی: بهار واقعی، زمانی است که در آن عدالت تو حاکم است و در این فضا هیچ نشانهای از درد و رنج وجود ندارد؛ نه لالههای غمگین و نه نرگسهای بیمار.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به عنوان مرکب قدرت به حرکت درآید، پوست دشمن تو را به عنوان دام و تلهای میسازد.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، میتوانم از بدشانسیها و مشکلاتی که زندگی و روزگار ناعادلانه بر سرم آورده است، شکایت کنم.
هوش مصنوعی: تو سرمنزل فضیلت هستی و دیگران در این دنیای پرآشوب از تو حراست میکنند.
هوش مصنوعی: من از ظلم و بیرحمی روزگار زخمهای عمیق میخورم و دردهای بزرگ را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: فرزندان اندیشهام هستند، که هر کدام دنیایی دارند و هنوز به دنیا نیامدهاند. بیهیچ سخاوتی از سوی نیکوکاران، به حرمت زیبا سخن گفتنشان نمیتوانم آنها را به دنیا بیاورم.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد نیکی و زیبایی در من، وقتی که صداقت و کرم در وجودم نیست؟ و چه سودی دارد فکر و اندیشهام، وقتی که هنری برای بخشش و خلاقیت در آن وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شگفتی و زیبایی خاصی است که شاعر در مورد اثری هنری یا نوشتهای خاص احساس میکند. او این اثر را به قدری زیبا و تازه میداند که آن را از بهار و نسیم هم لطیفتر و خوشرنگتر توصیف میکند. به عبارتی، این اثر به اندازهای دلنشین و بکر است که میتواند روح و جان انسان را دوباره تازه کند.
هوش مصنوعی: سبک بودن مانند روحی لطیف است و داشتن سلسله مانند طبعی نازک و رقیق. روان بودن مثل آبی زلال و داشتن قوت مانند نظر یک حکیم است.
هوش مصنوعی: سخن من دربارهی تو به قدری زیبا و دلنشین خواهد شد که وقتی به دیگر سرزمینها برسد، همه را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: همیشه باید در حال انتظار بود، مانند سنگ سیاه که هیچگاه حاضر نیست و مانند شراب خالصی که در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: با آب حیات و نوشیدن خوشگوار، ای ساقی، به ما شراب ببخش تا در این دوران گذر عمر غم دوری را از دل بزداییم.
هوش مصنوعی: درخلال نوشیدن شراب خوب، بدان که در درون جان کسی که بداندیش است، عذابی سخت وجود دارد.
هوش مصنوعی: شبی برای تو باشد که بسیار طولانی و تاریک است، طوری که در آن صبح نتواند به سراغ تو بیاید و ترس از تیغ او مانع این شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که او کند از کان که به میتین سیم
مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم
بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم
که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم
مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را
ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم
غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض
[...]
چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم
ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم
که عز ملت محمود سیف دولت را
ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم
فزود حشمت و رتبت به دولت عالی
[...]
سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم
ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم
کشید رایت منصور سوی لوهاور
به طالعی که تولا کند به دو تقدیم
قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی
[...]
تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم
سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم
یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم
بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم
ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.