مگر فتنه عشق بیدار شد
که خلوت نشین سوی خمّار شد
بگویید با پیر دَ یرِ مغان
که دین کفر و تسبیح زنّار شد
عجب نیست سرّ انا الحق از آن
که مانند منصور بر دار شد
ایا دوستان! موسم یاری است
که کارم بدین گونه دشخوار شد
ایا عاشقان! نوبت زاری است
که احوال زار این چنین زار شد
چه می بود گویی که در داو عشق
که یک باره دست من از کار شد
دلم همچو بلبل بنالید زار
سحر چون صبا سوی گلزار شد
مگر پخت سودای زلفش دلم
که در چنگ محنت گرفتار شد
به عیّاری آموخت اینک جلال
چو جویای آن شیخ عیّار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی مردمی نزد او خوار شد
دلش بردهٔ گنج و دینار شد
از آن در دو سهمش دل افگار شد
بیفتاد از پای و بیمار شد
سَهی سروش از خَم کمان وار شد
تهی گنجش از دُرّ گرانبار شد
دریغا یل نامور خوار شد
برو روز روشن، شب تار شد
چه سلطان خاور پدیدار شد
سر زنگی شب نگون سار شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.