جانم از عشق تو بی صبر و سکون خواهد شد
دلم از آتش سودای تو خون خواهد شد
من تنها نه که با حسن و جمالی که تراست
عالمی در کف عشق تو زبون خواهد شد
بر من آن زلف تو شوریده نمی شد و اکنون
گوییا بخت منش راهنمون خواهد شد
هر دم آید ز هوای دو لبت جان بر لب
تا سرانجامِ من از عشق تو چون خواهد شد؟
ای بسا شب که ز تاب غم هجران رخت
آه من بر فلک آینه گون خواهد شد
زان سر زلف چو زنجیر معنبر که تراست
عاقلان را همگی میل جنون خواهد شد
بلبل جان من از شوق گلستان رخت
ناگهان از قفس سینه برون خواهد شد
داستان غم تو کم نشود در عالم
کاین حدیثی ست که هر روز فزون خواهد شد
در ازل با رخ تو عشق همی باخت جلال
جان او بسته سودا نه کنون خواهد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد
اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
میکند زلف تو گر سلسله داری زین سان
عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
جلوه ی سرو قبا پوش من ار خواهد دید
[...]
دل کز اینگونه ز هجران تو خون خواهد شد
حال دل بیتو توان یافت که چون خواهد شد
خط او سرزد و اکنون بسر کوی ویم
اعتباریست که هر روز فزون خواهد شد
شوق آن زلف چو زنجیر که من می بینم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.