هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم خفت
با کسی واقعه خویش نمی یارم گفت
زیر پهلوی هر آن کس که پُر از خار بود
همه شب هیچ شکی نیست که نتواند خفت
هر یک از تار مژه قطره آبی دارد
این چنین گوهر پاکیزه به الماس که سفت
خون دل دیده چو بر چهره چکاند گویم
بازم از این دل دیوانه گلی نو بشکفت
بختم از نرگس پرخواب تو شد اندر خواب
یا ز آشفتگی زلف سیاهت آشفت
خاک کوی تو دریغ است که بر باد رود
جز به مژگان نتوان خاک سر کوی تو رُفت
مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان
بر گل تیره نشاید رخ خورشید نهفت
ای عزیزان! من اگر صبر ندارم از دوست
صبر از جان نتوان کرد مدارید شگفت
تا جلال از تو جدا گشت به جان نالان است
آه از آن بلبل نالان که شود طاق از جفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و دلتنگی شاعر از معشوقش اشاره دارد. شاعر شبها را به هجران و دوری از معشوق میگذراند و از درد و رنجی که این جدایی برایش ایجاد کرده است، میگوید. او بیان میکند که حتی نمیتواند با کسی دربارهٔ این احساساتش صحبت کند و درد خود را درونش نگه میدارد. شاعر از زیباییهای معشوقش سخن میگوید و عشق را همچون جواهری ارزشمند توصیف میکند که در دل دارد. او به ناامیدیاش از جدایی و ناتوانیاش در تحمل این وضعیت اشاره میکند و در نهایت به مشکلات و غمهای ناشی از این جدایی میافزاید. با تصاویری شاعرانه، درک عمیق خود از عشق و دلتنگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو تا صبح نمیتوانم بخوابم و با هیچکس در مورد حال و احوالم صحبت نمیکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که پر از درد و رنج باشد، نمیتواند به راحتی بخوابد و آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر تار مژه یک قطره آب دارد، و به همین ترتیب، این گوهر خالص مانند الماس سخت و با ارزش است.
هوش مصنوعی: وقتی که اشکهای دل بر چهرهام میریزد، میگویم دوباره هم از این دل عاشق، گلی تازه شکفته است.
هوش مصنوعی: بخشی از زندگیام تحت تأثیر خوابهای تو قرار گرفته است، یا شاید به خاطر درهم پیچیدگی و بینظمی موهای سیاه توست.
هوش مصنوعی: خاک کوی تو بسیار ارزشمند است و نباید به راحتی از بین برود. تنها با اشک و ناله میتوان خاک این مکان را از جایی دیگر برداشت و به آنجا برگرداند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو را نمیتوان در دل پنهان کرد، همانطور که خورشید را نمیتوان بر روی گلگلی تیره مخفی کرد.
هوش مصنوعی: ای عزیزان! اگر من تحمل و صبر ندارم، از سوی دوست هم نمیتوانم صبوری کنم. پس این جای شگفتی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و شکوه از تو دور شد، جانم به شدت ناله میزند. آه، از آن بلبل غمگینی که بیهمدم و تنها میماند و قلبش از عشق شکست میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اینهمه زاری عاشق بنمود و ننهفت
هیچ معشوقهٔ او را دل و دیده نشکفت
ساعتی با او ننشست و نیاسود و نخفت
نشدش کالبد از زاری و ز فرقت زفت
بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
چه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفت
هر لبی را که ببوسید نشانها دارد
که ز شیرینی آن لب بشکافید و بکفت
یک نشان آنک ز سودای لب آب حیات
[...]
در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت
تا تو بازآیی از آنجا که نمییارم گفت
هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد برد
خم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت
گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از تو
[...]
صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
[...]
ای که گفتی: ز در دوست درون نتوان رفت!
شوق چون خضر ره ما شده چون نتوان رفت؟!
عشق در کوی بتان، بسته طلسمی ز وفا؛
که توان رفت درون، لیک برون نتوان رفت!
ای که داری هوس روی بتان در هر گام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.